سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :11
کل بازدید :72411
تعداد کل یاداشته ها : 61
103/2/15
10:57 ع

سلام.امروز دیگه می خوام نه شعر بنویسم نه شعار نه نثر درپیتی که این روزها مد شده هرکی از هر گوشه ای میاد میپره و از خودش میترشحه(ترشح میکنه).اصلا حقیقتش رو بخواید یکی از دلایل این که این وبلاگ رو تعطیل کردم دیگه جواب نمی داد. سال اوی که این وبلاگ رو راه انداختم برای انتخابات بود. بعدش کلا شخصی شد و درد دلامو توش می نوشتم ولی الان خیلی از بچه ها این آدرس رو دارن و دیگه نمیشه درد دلامو توش بنویسم. برای همین سعی کردم که یک وبلاگ جدید بزنم.کلا اینروزها دیگه حالم خوب نیست. گریه و خندم هم جای خودش رو نداره. دیگه اصلا فراموش کردم یا می کنم که گریه هام رو کجا باید خرج کنم خنده هام رو کجا.توی مراسم ختم خندم میاد و توی مولودی ها گریه.بعضی موقع ها که خیلی هم دیر نیست احساس می کنم که قلبم ایقدر پر از م شده که اضافه هاش رو مثل این زباله هایی که اونطرف دانشگاه می ریزن بیرون و می سوزونن از چشمم سرازیر بشه و نرسیده به زیر چشم هام با دستم بخار میشه و میره هوا.(احساس می کنم)اون روز تا حدودی متنی نوشتم اما پاک شد. تمام چیز های ی که این روزها توی ذهنم بود.به هر حال قدیما حرف های مگو رو به مادرم میزدم. جدیدا به خواهرم می گفتم و جدید ترا به داداشم و تا چند روز پیش به باقر ولی دیگه به هیشکی نمی گم.چون اونها اینقدر خودشون توی زندگی درگیرن که نخوان جور کوله بار من رو هم بکشن.نمی دونم سوختن می دونید چیه.خود سوختن مهم نیست. شما توی یک لحظه گرمای شدید کبریت دستتون رو می سوزونه اما تاول بعدش و سوزش بعدشه که اذیتتون می کنه.حالا وبلاگ جدیدم توی هزار ها وبلاگ دیگه غرقه و هرچی که دلم بخواد توش می نویسم. تمام درد دلام رو که به هیچ کسی نمی تونم بگم.از قیمت انسان ها تا قیمت گوشت مرغ و خاطرات دانشگاهی که رو به تمام شدنه و از همه چیز............


  
  

 .....................


91/3/7::: 2:8 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ و غباری از دل و خدایی که در این نزدیکی است
+ با سلام.با مطلب جدیدی به روزم. یا علی