سلام خدای من
سلامی به اندازه ی بزرگیت.
سلامی به اندازه ی تمام هستی و کما اینکه بیشتر از ان.
سلام به لحظه های چشم های بسته و کانال های باز.
سلام.
سلام به اندازه ی تمام مصلحت هایی که برام رقم زدی.
سلام.
سلام.
سلام.
دوستت دارم به اندازه ی ارزوهایی که دارم و دوست دارم.
دوستت دارم حتی بیشتر از آرزوهایم.
دوستت دارم به اندازه ی لحظه لحظه های ....
دوستت دارم که شنیدی صدای چشمانم و ترک پیشانیم ....
دوستت دارم.
سلام.
بعضی موقع ها آدم ناراحته و بعضی موقع ها هم شاد.
نمی دونم شاید شاد بودن مزش توی گذر از ناراحتیه.
اما من نمی دونم چرا شادم. چرا دیگه برام معمولا هیچ چیزی اون ارزش قبلی رو نداره.
یه جورایی نمی دونم حال می کنم .
بذارین این طوری بگم.
تا حالا دیدین یه تل خاک می ریزین بعد چند تا خاک که کلوخ چسپیده و وقتی با بیل می زنی توی سرشون یه صفحه تخت میشه.
الان اون حس رو دارم که سطح وجودم با هر سختی داره آروم آروم صاف تر میشه.
راستی تربیت بدنی 2 نرفتم کلاس داره صفر میده.مسخره اینجاست که تمام درسام تموم شده جز تربیت بدنی 2.جدا اینقدر خندیدم که نمی دونین .
ولش کنین. اصلا ارزش فکر کردن رو نداره.
داستان موسی و کشاورز رو شنیدید.
موسی به خدا گفت خدایا می خوام یکی از مقربان درگاهت رو ببینم.
خدا گفت برو در فلان صحرا کشاورزی است.
موسی گفت یک کشاورز!!!
بعد که رفت دید کشاورز وایساده و داره بیل می زنه. در این حین چشمان کشاورز به یه علتی کور شد. کشاورز نشست و سجده شکر کرد. که خدایا اگر تو من رو اینجوری می پسندی من هم همینطور می پسندم.
موسی رفت سمت کشاورز و گفت من موسی پیامبر خدام می خوای دعا کنم خوب بشی.
کشاورز گفت: نه اگر خدا اینطور پسندیده منم همینطور می پسندم.
--------------
راستی اعتکاف عجب حالی داد.همین مسجد دانشگاه خودمون.جان خودم تا به حال این همه سبک نشده بودم.
یا علی
