سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :20
کل بازدید :74268
تعداد کل یاداشته ها : 61
04/1/29
1:9 ع

سلام

بعد از 4ماه نفس گیر دوباره برگشتم اما ....

با اینکه کنکور تموم شده اما هنوز انگار دردی جونم رو گرفته . نمی دونم چیه. خیلی گیجم. نمی دونم ناراحتم. الکی الکی.شاید از این باشه که دیگه کاری ندارم بکنم و توی دانشگاه بی کارم. یا نه شاید اینکه اولین درس هایی که بعد از یه ترم مرخصی گرفتم  افتادم با اساتیدی بود که از عجب های روزگارن و شاید اینکه وقتی اومدم دانشکده.........

وقتی رفتم  دانشکده بعد از چند ماه تازه یاد رفقای قدیمی کردم.

تازه بود که یکهو درختهای کنار تک جاده ی دانشکده رو گواه گرفتم که پارچه های سیاه یادشون نره. شاید مجتمع فرهنگی رو گواه گرفتم که توی ماه رمضون برای انتقال اون وسایل با زبون روزه چقدر سختی کشیدم  و یا شاید ........

اصلا می دونین شاید مال این بود که بی هدف شدم. همه کارهایی که دوست داشتم قبل از کنکور انجام بدم دیگه دوست ندارم. دیگه اصلا حال و حوصله ی کار فرهنگی کردن رو ندارم.شاید اصلا برای اینه که.............

شای برای اینه که وقتی پام گذاشتم توی دانشگاه هیچ وقت فکر نمی کردم که دچار هیج فراز و نشیبی بشم و شاید هیچ فکر نمی کردم بعد از اون همه فراز و نشیب دچار سکوت مردابی بشم

حسرت نبرم به خواب ان مرداب......

اصلا می دونین شاید خسته ام.....

از خودم ....

از دور و بری هام....

اصلا شاید دوست دارم که کمک مادرم ظرفای خونه رو بشورم تا اینکه کار فرهنگی کنم.....

نه بخند نه ناراحت شو.....

دوست داری تا اخرش بخون دوست نداری نخون......

اصلا هر چی دوست داری انجام بده.

این بمبست که انتها ندارد......

اصلا می دونین دوست دارم یه روز افتابی برم حرم و کلی دور حرم رو تمیز کنم.....

حرم شهدا...

بدون مزاحمت هیچ کسی....

اصلا دوست دارم حرم شهدا مال خودم باشه .....

هیچ کس نیاد تا اینکه همه ی حرفام رو بگم....

اما افسوس........

افسوس نه از اینکه نمی تونم همه حرفام رو بگم از اینکه هیچ وقت تنها باهاشون نتونستم حرف بزنم. حرف که نه داد بزنم و هر چی توی وجودمه تخلیه کنم.

اصلا می دونین چی شده ......

قاظی کردم....

اصلا اگه تا چند روز دیگه دیدین امبولانس دانشگاه صداش در اومد بدونین منو دارن می برن تیمارستان.....

نه بابا خنگ نیستم خودم رو بکشم تهش دیونه می شم.....

اصلا می دونین من........................................................................................م.

اصلا می دونین من .......................................................................................م.

اصلا می دونین من........................................................................................م.

.

.

.

.


90/12/1::: 12:47 ص
نظر()
  
  


نمی دانم و نخوانده ام که جلال آل قلم چه نوشت و چه ننوشت اما مسرورم و شاد که چه نام نوشت.

شاید به ترین همین بهترین باشد و بس.

اینجا آنجاست که مخلوط حقیقت و مصلحت و تعصب می شود خیانت.

خون هایی که می خوریم و رنج هایی که می بریم.دستم را  می جوم تا اینکه نشاید گوشت های مفنگی که سراسر حشیش بی خردی است کالبدم را مسموم کند. شاید اگر برای رضای خدا نبود تمامیدهانم را از حقیقتی که جانم را آتش می زد تهی می کردم.

اگر ساکتم تنها برای رضای اوست و اگر حرف می زنم تنها با چاه هایی است که خود پر از صداهایی است که اتش میزند.

چشمم می بیند و خونم می جوشد و آهم می سوزاند و وای بر آهم که از انتهای سینه ام از انتهای انتهای خاکستر های سوخته ی سال های قریب به آنم شعله می شکد و اگر نبود یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللهَ مَعَ الصابرین تمام عالم را با نعره هایم می سوزاندم و من تنها منتظر روز آخرم روزی که دریده می شود جامگان خلیفته اللهان و دوست دارم آن زمان را که حق آَشکار شود.

می گویند که سخت گیری ولی کاش بود مکشوفاتی آنی تا ببینند چه سخت است سوزش جان آدمی.

وای وای وای

می سوزانم می سوزانم.می سوزانم. می سوزانم.

یا الله ؛یا الله ،یا الله


90/9/26::: 11:29 ع
نظر()
  
  
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ و غباری از دل و خدایی که در این نزدیکی است
+ با سلام.با مطلب جدیدی به روزم. یا علی