امسال سال آخر دانشگاهمه.
بر خلاف بعضی ها که نفهمیدن دانشگاهشون و دوران تحصیلشون چه طور گذشت من خیلی خوشحالم که به اندازه ی کل عمر یک آدم بی خیال و کمی بالاتر از بی خیال تجربه گرفتم تجربه هایی که شاید سال ها با من بمونه.نه برای دانشگاه که حتی برای زندگی شخصی.حتی اون زمانی که داروسازی قبول شدم هم ارزو داشتم نرم داروسازی .(اینو برای اولین باره که می گم هیچ وقت به هیچ کس جز به 2 نفر نگفتم یکی خودم و یکی دیگه هم بماند).کاهلی توی کارش نکردم اما دلم چرکین بود. شاید همین بود که خیلی برکات نصیبم شد.اینکه بمونم و برم کربلا،برم مکه،برم اردو جهادی برم تجربه هایی که سال های سال باید کسب کرد رو با 2 و 3 سال پیدا کنم.
شاید برکات دیگه ای هم داشته باشه اما مهمترینش یادگیری مسائل و رفقایی بود که پیدا کردم که شاید می تونم بگم بهترین دوستان دوران زندگیم بودن و هستن و خواهند بود و خیلی چیز ها ازشون یاد گرفتم.
ورودم به انجمن اسلامی بعدش اشنایی با مجمع یادواره شهدا و بعدش دوستان دیگه و....
اجازه ازشون نگرفتم وشاید فردا با دیدن این مطلب هوار بکشن که قاسم این مطلب رو از وب بردار ولی دیگه دیگه.
شاید درجه هاشون تغییر کنه اما یادگیریم نه. تا حدودی تونستم ازشون یاد گرفتم.کاری به افکار سیاسی و اجتماعی و بقیه اعمالشون ندارم اما چیزی که من ازشون یاد گرفتم.
حاج معین محمدی: استاد تکنولوژی های زمونه و این که حتی بچه مذهبی ها هم می تونن خیلی از چیز ها و تکنولوژی ها رو داشته باشن اما روحش رو نگیرن.اولین کاشف ماه با موتور
حاج امین حاج علی خمسه:استاد فنی بودن در حین تجربی بودن.پشتکاری و خلق نیکو و صورت خندونش به قولی جگر ادم رو حال میاره هر چند شاید عصبانی بشه اما توی فندانسیون صورتش هیچ وقت تغییر نمی کنه.
حاج محمد باقر کریمی: (باید اول می نوشتمش اما گفتم چون تا مطلب رو دید میگه بردارش وسط نوشتم شاید تمام مطلب رو نخونه و اسم خودش رو نبینه.)کلا کسی که هیچگاه بدخلقی در مورد خودم و دوستان نزدیک ازش ندیدم.(رحم ا.. بینهم)سرمشق کارش بوده (هرچند تندیش رو هم دیدم اما نه در مورد دوستان در مورد اونهایی که مرز دین رو رد کردن و خط شکن بدعت شدن)
حاج محمد مهدیانفر: (رجوع به پاراگراف قبلی حاج باقر(باید اولا می نوشتمش.....))آرامش درونی و اینکه باز هیچگاه ندیدم ناراحتیش رو سر رفقا خالی کنه. جز اختلافمون توی حج سر اینکه از روی کوه مروه و صفا بریم یا نه ردش کنیم.که با خندمون بین مروه وصفا تموم شد.سنگ صبور افکار در هم.مدافع خوب ادم.
مهدی یگانه زاده: استاد آرامش و خاکی بودن(البته بقیه توی خاکی بودن حرف ندارن اما مهدی...).مردی برای تمام فصول . گرمای شلمچه تا سرمای مهران
علی ساریخانی: مردی در حین خشونت شاد و قدرتمند.مردی که توی مردی مثل بقیه بچه ها نمونه نداره.ساکت شدنش دیدنیه. چون خیلی شلوغه
اسحق فدایی: تلاشگری که کمتر میشه مثل اون دید.اقتصاد دان علوم دامی.مردی که اولین بار اشنایی و دوستیمون با همکاری توی انجمن اسلامی دانشکده کشاورزی با یه دعوا سر جشن شروع شد و دوستیمون انشا. تا همیشه پابرجاست.
حسن عباسی: راستگو و کسی که دنیا خیلی براش فرقی نداره.کمی زود رنجه اما خدا وکیلی بچه خوبه که دنیا رو عددی حساب نمی کنه شاید بگم (الدنیا مزرعه الاخره یا چنان کار کن که همیشه هستی و چنان به فکر باش که چند لحظه بعد نیستی )هست.اولین کسی که من رو تشویق به ورود به انجمن کرد.اخلاقش منو جذب کرد.
محمد دژکام: در عین پیچیده بودن و غیر قابل پیش بینی بودن دلی ساده و صاف داره که میشه گفت یه پارادوکس انسانیه.مردی اروم و مظلوم.عصبانی شدنش برای من باحال تر از همه ی اخلاقشه. زود سرد میشه و تب عصبانیتش می خوابه.
مصطفی نمازیان: مردی با پشتکار فولادین.کسی که جنب و جوش و حرکت دائم رو ازش یاد گرفتم. کسی که سکون براش معنی نداره.
علی رضا رضایی:مردی ساکت و ارام.درون ریز سخت و خفن.اونی که هیچ وقت ندیدم چهره صورتش جز خنده هایی که تند میان و میرن تغییری کنه.
بهمن ظریف نیا:مخلوطی از همه چیز.پشتکار،صداقت،دوستی ، و خیلی چیز های دیگه.
و خیلی های دیگه که حقیقتش جرات نوشتن اسمشون رو ندارم فردا کار به دعوا میکشه بعد می گن توی وبلاگت از ما اسم بردی.
خلاصه خدا رو شکر که حداقل دوستانی داشتم تا چیز هایی ازشون یاد بگیرم.
انشا.. همیشه سلامت باشن و نخوان چیزی رو که با تمام وجود در موردشون فهمیدم از وبلاگم حذف کنم.
یا علی