سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :1
کل بازدید :73467
تعداد کل یاداشته ها : 61
103/9/8
4:25 ع

انقدر با اتش دل ساختم تا سوختم. بی تو ای ارام جان یا ساختم یا سوختم.(سر در ورودی وبلاگ)

به نام نامی حضرت دوست ؛ که عاشق و معشوق و لیلی همه روی اوست.

سلامی به گرمی آفتاب سوزان و جنبش لحظه لحظه های امیدواری انسان.

سلام.

دوست داشتم آخرین مطلبی که می زنم شاد باشه و پر از امید. اکنون که مهر ماه شروع شده و دوستان دانشگاهیم رفتن سر کلاس من دیگه در خدمت دوستان نیستم.شید یه 7 ،8 ماهی استراحت لازم داشتم. خیلی خسته شدم و نیاز بود که یه مدت از جامعه دانشگاهی و پر هیاهوی توخالی از صدا و پر از سکوت دوری کنم.

چند نکته بود که دوست داشتم قبل از نوشتن خداحافظی عرض کنم.

من در دوران دانشگاهی تا تونستم سعی کردم اون وظیفه ای که به ذهنم می رسه رو ادا کنم.شب قبل از امتحان اگر به نظرم میرسید الان باید بنر بزنم و خواب و امتحان  ول، ول می کردم و این رو هم به خاطر وظیفه ام کردم نه در قبال اینکه دوستان چه چه و به به بزنن و اگر کاری هم کردم در تنبیه یا اختلاف سلیقه با کسی اون هم به خاطر این بود که احساس وظیفه ام  این رو به من می گفت.

پارسال وظیفه ام دیدیم از دبیری دانشکده کنار بکشم و با مشورت دوستان یکی دیگه از دوستان شورای مرکزی رو حمایت کنیم و اینجا به ایشون عرض می کنم بنده تا جایی که تونستم برای نمایشگاه حجاب و عفاف و بقیه طرح ها تلاش کردم اما چه کنم سیاسی کاری بعضی از دوستان و صحبت های خاله زنکی نذاشت که بنده بتونم تمام تلاشم رو برای کارها بکنم. هر جا هم داشتم و احساس کردم کم کاری از طرف بنده است سعی کردم که یا با عذر خواهی یا با کاری دیگه ای جبران کنم. نمی دونم چه میزان موفق بودم و چقدر نا موفق ولی انشا..  که خدا از ما قبول کنه.

در نهایت امر کارهای تشکلی با دوستان مجمع یادواره شهدا اشنا شدم که تمامی توفیقات خداوند متعال که به وضوح برایم قابل مشاهده بود (البته الطاف خداوندی بسیار بیش از الفاظ ماست اما من منظورم نقطه های عطف زندگیم)و دیدم در این زمان بود. به جد شاهد بودم که روحی دیگه  و یا خونی دیگه توی رگ های بدنم و دانشجوییم ریخته شد.اگر هر جایی کم میاوردم کمکم می کردند و هر جا کج می رفتم هدایتم می کردن. شهدا رو سرلوحه خودشون داشتن و نقطه ی عطف دانشگاهیم رو اونها به زندگیم تیک زدند.اون نقطه عطف اردوی جنوب اردیبهشت 1389بود.البته یا 88 که باید دیگه یادم بیاد.نه فکر نکنین یادم نیست اخه اینقدر باور کنین سال های دانشگاه زود گذشت که در تاریخ ها و دیر و زودش قاطی می کنم. اما فکر کنم 88 بود.

از شهدا عذر خواهی می کنم اگه جایی توی دانشگاه نیاز بوده و کم کاری کردم. انشاا.. اونها هم به بزرگی خودشون ببخشن.

و در نهایت امر انشاا.. با کوله باری از تجربه از دانشگاه روانه خونمون شدم و انشاا.. به توفیق و دعای دوستان و لطفی از الطاف الهی شامل حالم بشه بتونم مدارج علمی بیشتری طی کنم.

از دوستانم که بهشون بد کردم یا اینکه نظرشون اینه که از طرف من بهشون بدی رسیده معذرت می خوام.

البته سری به سایت ها می زنم و اخبار مملکتی رو دارم اما نه مثل همیشه.

راستی هر موقع اومدین نظر بدین که بدونم دوستایی داشتم که به یاد من باشن

انشاا.. دعامون کنید.

یا علی مدد.

 


90/6/29::: 4:43 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ و غباری از دل و خدایی که در این نزدیکی است
+ با سلام.با مطلب جدیدی به روزم. یا علی