سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :11
کل بازدید :72399
تعداد کل یاداشته ها : 61
103/2/15
8:48 ص


حدود چند سال بود که کلا چیزی به نام خانواده رو از یادم رفته بود. یادمه که چنان غرق در کار های تشکلی بودم که 5 عید یا روز های تابستون هم کارهای تشکیلاتی می کردم. پنجشنبه جمعه ها هم که ماشا.. دیگه خونه نمی رفتم. هر چند که خونه 10 کیلومتر تا مرکز شهر فاصله داشت.یادمه قبل از سفر حج بود که بابام پیام داد یا میای یا به زور بیارمت خونه.

 

اما بعد از اینه از تشکل و کار های تشکلی کناره گیری کردم مزه زندگی رو فهمیدم. وقتی میری خونه و یه سفر دسته جمعی یا تفریحی میری اطراف حالت سر جاش میاد.

 

روزهای آخر بابام که از این رفتنم به خونه تعجب کرده بود گفت: بیا وسایلت رو بردار و بیا خونه دیگه نرو دانشگاه خوابگاه. راحت صبح بلند شو برو سر کلاس و عصر هم برگرد.

 

کلا این سه هفته که رفتم خونه 2 هفتش بیرون بودم که چند تا عکس ازش دارم. یادمه سال اول که اومدم دانشگاه زمانی نبود که من با خانواده آخر هفته بیرون نباشیم. نمی دونم الان وبلاگ مربوط به رشتم  باشه یا نه که مال خودم بود اما اگر عکس هاش همه از خودم بود و خودم با گوشیم که ان 70 بود می گرفتم که توی یه سفر رفت تو آب و به زندگیش خاتمه داد.ولی کلا فهمیدم سم خونه از نوش داروی دانشگاه هزار بار بهتره.

 

عکس هاش رو آپ می کنم.

 

کلا من عقیده دارم باید کار های تشکلی با تفریحات سالم باشه  یا اینکه حداقل هر چند روز یا هر 2 هفته ای یک بار به خانواده سر بزنیم. کار تشکلی یه مستحبه اما صله رحم یه توصیه به شدت تاکید شده است.واقعا خونه جای خوبیه.

 

عکس2

عکس3

عکس4

عکس5


90/3/6::: 7:17 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ و غباری از دل و خدایی که در این نزدیکی است
+ با سلام.با مطلب جدیدی به روزم. یا علی